شور عشقت به دل افتاد چنان مست شدم که ز خود قطع نمودم , به تو پیوست شدم آتش عشق تو در دل , شرری زد که سحر سوختم , خاک شدم , یکسره از دست شدم نیست از من اثری هر چه بگردم چه کنم؟ لیک در کوی تو چون نیست شدم هست شدم سر نهادم به کفت , پای بر افلاک زدم مهر گشتم چو تو را ذره شدم , پست شدم با تو بی پرده بگویم که گرفتار تواُم بی جهت نیست که ازاده و سر مست شدم
مرد قبیله
یکشنبه 15 شهریورماه سال 1383 ساعت 09:51 ب.ظ
آزاده تویی ؟ باورش سخت است برای من که در کوچه های تاریک بی کسی روی تو را تکرار میکنم...... همیشه از من می گریزی و هیچ با خود نمی گویی این رهگذر ز چه سان دیگر از کوی دل نمیگذرد .........
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام!شعر فشنگی بود...لذت بردم!
سلام
قشنگ بود.
خیلی زیبا
سبز باشی
بنام خدا ..........سلام دو ست خوبم ......... و ب لاگ زیبایی دارید و صد البته
مطالب زیبا تر ............دست مریزاد ..........خیلی عالیه
خو شحالم با و ب لاگ شما عزیز اشنا شد م
امید اینکه همیشه مو فق وموید باشید .....
یا علی
سلام، نوشته های زيبايی رو برای وبلاگتون انتخاب کرديد. موفق باشيد
سلام
مطلب زیبایی بود
واقعا لذت بردم
همواره موفق باشی
خدا نگهدار
سلام
جبران خلیل جبران میگه :
دلهایتان را به هم بسپارید اما به اسارت یکدیگر ندهید زیرا تنها دست زندگی ست که می تواند دلهای شما را در خود نگاه دارد .
ممنون که سر زدین . شاد و پیروز باشید .
بعد از اینکه ۱۰۰ بار اسمت رو دیدم آخر اومدم ....
انتخاب بعضی از شعر هات خیلی قشنگه ولی فکر نمی کنی بهتر باشه شاعر رو قید کنی ؟
در جواب این دوستمون باید بگم که اگه شعری میبینید از طرف بعضی از دوستان سفارش شده و اونها هم اسم شاعر رو به من نمیگن........
یاحق
این رو هم که حتما شما ننوشتی؟
ای ول قالب...ای ول طرفداران اوانسسنس
آزاده تویی ؟ باورش سخت است برای من که در کوچه های تاریک بی کسی روی تو را تکرار میکنم...... همیشه از من می گریزی و هیچ با خود نمی گویی این رهگذر ز چه سان دیگر از کوی دل نمیگذرد .........