فضای این شب تهی
چه بی تپش، چه بی صداست
برای من، که راهی ام
که تشنه ی رهاییم
رهایی از گذشته ها و رفته ها
جز اسم تو، جاری نشد هرگز به لب عبارتی
اما دریغ در حرف تو هرگز نبود صداقتی
تو راهی سپیده ای، خورشید من نصیب تو
اما من از خورشید و از سپیده دل بریده ام
نظرات 8 + ارسال نظر
سرمه سه‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:18 ب.ظ

دل بریدن خیلی خوبه از هر چی دم دستت می رسه دل ببر

کرال چهارشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:15 ق.ظ http://shahzadeyeman

خورشید و سپیده جزئی از وجود من و تو هستند چطوری ازشون دل بریدی؟؟؟!!!

کرال جمعه 9 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:47 ق.ظ http://shahzadeyeman

یادت باشه که این نیز بگذرد!!!!!!!!!!!!!!

بانو سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:55 ق.ظ http://banoo.blogsky.com

سلام بر تشنه ی رهایی...

خب این رها بودن احساس خوبیه، میدونم!

ولی از چی؟!




*ستاره قطبی* سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 06:01 ق.ظ http://sabr-omid.blogsky.com/

سلام.
خوندمش قشنگ بود .
تا بعد...
موفق باشی.

رفوزه سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:19 ق.ظ http://partizanha.blogsky.com

مرد قبیله از چه و چرا دل بریده ای، دل بستن ها کم نیست! وبلاگ قشنگی داری ...
موفق باشی

احمد سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:33 ق.ظ http://neghab.blogsky.com

سلام
شعر زیبایی بود.اما اگه دل ببری...دیگه با چه امید و دستاویزی می خوای ادامه بدی؟اونوقت که می گن:
حالا وای وای وای وای وای
شاد و سرافراز و پاینده باشی

مژده پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 05:08 ب.ظ http://mojdeh-tanhaee.blogsky.com

سلام
مرسی که به من سر زدی
وبلاگ تو باحال تره
خوش باشی
قربانت
مژده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد